بلند صلوات : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با شتاب دوید و کف دستش را محکـــــــم به دیوار چسباند و با صدای پر ذوق کودکانه اش داد زد . . استـــُـــــپـــــ
پسر بچه ی دیگری شتابان به او رسید و نفس نفس زنان دستانش را روی زانو گذاشت و
حنده کنان گفت : نامرد...حسابتو میرسم و بعد صدای خنده ی هردوشان کوچه ی شهید مجید کریمی را پر کرد . . .
.................
با شتاب دوید و کف دست خونی اش را را محکم به دیوار چسباند و با صدای پر از شور نوجوانی اش فریاد زد : الله اکـــــــــبـــــــر . . .
جوانی با شتاب و نفس نفس زنان سر کوچه ظاهر شد و لحظه ای ایستادو دست بر زانو گذاشت
و بریده بریده گفت :مجید رسیدن . . . بدو. . .و باز شروع به دویدن کرد . .
مجید اسپری رنگ وشابلونی با عکس امام را سریع از زیر پیراهنش بیرون کشید و . . .
صدای گلوله . . . تمام کوچه را پر کرد . . .
................
زیر تابلوی شهید حسین خداداد بر میله تکیه زده بود و همراه با آهنگ عقب و جلو میشد . . .
ادامه مطلب . . .